کد مطلب:140336 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

میدان داری جناب حر بن یزید ریاحی به بیان مرحوم ملا حسین کاشفی
مرحوم ملا حسین كاشفی در روضة الشهداء می نویسد

چون عمر سعد حر را با آن جلال و عظمت در میدان دید لرزه بر اندامش افتاد زیرا وی كاملا او را می شناخت و به شجاعت و دلیری او وقوف كامل داشت درد بر دلش پیچید رو كرد به صفوان به حنظله كه از شجاعان معروف عرب بود و گفت:

برو و حر را نصیحت كن و با ملایمت او را به سوی ما برگردان اگر برگشت كه هیچ و الا با او حرب كن و سرش را با شمشیر از تن بردار.

صفوان خود را به حر رساند و در مقابلش قرار گرفت گفت:

ای حر تو مرد عاقل و پردلی می باشی و از مبارزان بنام هستی روا نیست كه از یزید برگردی و رو به حسین بیاوری.

حر فرمود: ای صفوان از خردمندی و فرزانگی تو این سخن عجب است، تو نمی دانی كه یزید ناپاك و ظالم و فاسق است و امام حسین پاك و پاكزاده بوده و تزویج مادرش در بهشت صورت گرفته و جبرئیل امین گهواره جنبانش بوده و پیغمبر صلی الله علیه و آله او را ریحانه بوستان خود خوانده است.

فرد



وصفش از شرح و بیان بالاتر است

هر چه من می گویم از آن والاتر است



صفوان گفت: من تمام این مطالب را می دانم و به بیشتر از آن نیز آگاهم اما دولت و جاه با یزید است و ما مردم سپاهی هستیم، طالب یراق و مرتبه و مال و منصب می باشیم، تقوی و طهارت و علم و فضیلت به چه كار آید.


حر فرمود: ای خاكسار حق را می دانی و میپوشی و شربت شیرین نمای جان كاه غرور را می نوشی صفوان در غضب شد و نیزه را حواله سینه حر كرد، حر نیزه بر نیزه اش انداخت و پس از رد و بدل شدن چند طعن، نیزه او را شكست و در همان گرمی و نرمی سنان نیزه بر سینه اش زد چنانكه به مقدار یك گرز از پشتش بیرون آمد، پس با همان نیزه او را از صدر زین درربود بر سر دست آورد چنانچه هر دو لشگر می دیدند چنان بر زمینش زد كه تمام استخوانهایش آرد شد غریو از هر دو سپاه برآمد.

صفوان سه برادر داشت كه پس از كشته شدن او هر سه برادر به جناب حر حمله كردند آن شیر نر نعره رعدآسائی از جگر بركشید و خدای را به عظمت یاد نمود ابتداء دوال كمر یكی از آن دو را گرفت و از خانه زین ربودش و چنان بر زمین زد كه گردنش شكست و دیگری را چنان تیغ بر سر زد كه تا صندقچه سینه اش شكافت سومی رو به هزیمت نهاد كه آن دلاور همچون صیاد كه به دنبال صید باشد از عقب وی تاخت همینكه نزدیك وی رسید با نیزه چنان به پشتش نواخت كه سر سنان از سینه پر كینه اش بیرون آمد و به دارالبوار ملحق شد سپس رو به جانب قبله عالم كرد و عرضه داشت یابن رسول الله آیا مرا بخشیدی و از من خشنود شدی؟

امام علیه السلام فرمودند: نعم انت حر كما سمتك امك، آری من از تو خوشنودم و تو آزادی چنانچه مادر تو را نام نهاد یعنی فردا از آتش دوزخ آزاد خواهی بود.

حر این بشارت كه شنید با نشاط تمام روی به میدان نهاده حرب در پیوست بهر جانب كه می تاخت از كشته پشته می ساخت و به هر طرف كه روی می نهاد مرد و مركب بر روی هم می فتاد، مقارن این پیاده ای دوید و اسب حر را پی كرد،حر پیاده به حرب درآمد شعله خشم جهانسوزش زبانه كشید و نایره قهر غبرت افروزش اشتعال پذیرفت.


بیت



به نیزه صخره را سوراخ می كرد

به پیكان موی را صد شاخ می كرد



لشگر كه آنگونه كارزار می دیدند پیاده و سوار از پیش وی می رمیدند اما چون امام حسین علیه السلام دید كه حر پیاده جنگ می كند اسبی تازی با ساخت گرانمایه فرستاد و حر سوار شده به جولان درآمد

بیت



عنان مركب خود تاب می داد

به خون نوك سنان را آب می داد



و جمعی را كه مانند پروین گرد او در آمده بودند چون بنات النعش متفرق می ساخت و خواست كه بازگردد و نزد امام حسین علیه السلام آید كه هاتفی آواز داد: ای حر باز مگرد كه حوران منتظر قدوم بجهت لزوم تواند، پس حر روی به جانب امام حسین علیه السلام كرد و گفت:

یابن رسول الله نزدیك جدت می روم، هیچ پیغامی داری؟

امام حسین علیه السلام گریان شده گفت: ای حر خوش باش كه ما نیز از عقب تو روانیم.

خروش از اصحاب امام برآمد و حر خود را به لشگر دشمن زده حرب می كرد تا نیزه او درهم شكست، پس تیغ آبدار را بركشید و هر خاكساری را كه بر فرق می زاد تا سینه می شكافت و هر كه را بر میان می زد دو نیم می كرد گاهی حمله بر میمنه كرده شور از لشگریان برمی آورد و گاهی متوجه میسره شده جمع ایشان را پریشان می نمود و بدین سان كارزار می نمود تا خود را نزدیك علمدار لشگر عمر سعد انداخت كه علمدار را با علم دو نیم كند كه شمر بانگ بر لشگر زد گرداگرد وی فرو گیرید و نگذارید از میان شما بیرون رود، به یكبار لشگر حمله كرده غلبه كردند و از اطراف و جوانب زخم بر وی زدند و حر در میان آن گروه می جوشید و می خروشید و مردانه می كوشید كه ناگاه قسورة بن كنانه نیزه ای بر سینه حر زد كه


در آن جای گرفت حر گرم حرب بود چون زخم خود را در نگریست و قسوره را دید كه ضرب زده بود و خود از سرش جدا شده شمشیری بیانداخت بر فرق قسوره كه تا سینه اش بشكافت، قسوره از اسب به زیر افتاد و حر نیز از مركب افتاد نعره زد كه یابن رسول الله ادركنی، مرا دریاب، امام حسین علیه السلام مركب تاخت و حر را از میدان دشمنان ربود به پیش صف لشگر خود آورد، پس پیاده شد و بنشست و سر حر بر كنار نهاده به آستین گرد از رخسار وی پاك كرد، حر را رمقی مانده بود دیده باز كرد سر خود را در كنار حضرت امام حسین علیه السلام دید تبسمی نمود و گفت: یابن رسول الله از من راضی شدی؟

امام حسین علیه السلام فرمود: من از تو خوشنودم، خدای از تو راضی باشد.

حر از این بشارت شادمان شده نقد جان به جانان نثار كرد.

امام حسین علیه السلام برای حر بگریست و اصحاب آن حضرت نیز بر او گریه كردند.

حاكم خثعمی آورده كه امام علیه السلام در مرثیه حر سه بیت فرموده است یكی از آن اینست:



لنعم الحر حر بنی ریاح

صبور عند مختلف الریاح



ابوالمفاخر آورده كه:



خوشا حر فرزانه ی نامدار

كه جان كرده بر آل احمد نثار



ز رخش تكبر فرود آمده

شده بر یراق شهادت سوار



به عشق جگر گوشه مصطفی

برآورده از جان دشمن دمار